علت اینکه روش های موجود در این گرایش روانشناسی را فراروانشناسی می نامند دو امر است
۱: استفادهء با لفعل از شیو ه های آن بسیار نا چیز تر از آن چیزی است که باید باشد .
۲: روش های آن را نمی توان با روان شناسی علمی بیان نمود .
فرا روان شناسی ، مطالعهء پدیده های فوق روانی و توانائی های فوق حسی بشر و مطالعهء آن است .
در واقع فرا روان شناسی ، خود شاخه ای از روان شناسی است .
با این وجود روان شناسی علمی هم نقش درمانگر این روشها را نمی توانند نادیده بگیرند با اخص اینکه روشهای آن عمیق تر از روشهای درمانی روان شناسی علمی هستند .استفاده از این روشها فرد را در آرامش روانی و عصبی قرار می دهند .
پدیدههایی که مطالعه میشوند عبارتاند از ادراک فراحسی (extra-sensory perception)، جنبش فراروانی (psychokinesis) و بقای خودآگاهی پس از مرگ.. تحقیقات ِ فراروانشناسان رو شهای مختلفی بهره میبردند. از جملهٔ این روشها میتوان به تحقیقات آزمایشگاهی و تحقیقات ِ صحرایی اشاره کرد. این. آزمایشهایی که معمولاً ً توسط فراروانشناسان انجام میشود عبارتاند از:
شماره انداز عدد تصادفی (random number generator) به منظور بررسی مدارک روان جنبشی،
محرومیت حسی از طریق آزمایشهای گانزفلد جهت تست ادراک فراحسی
تحقیقاتی که تحت قرارداد با دولت ایالاتِ متحده برای بررسی امکان مشاهده از راه دور (remote viewing) صورت میگیرد.
فراروانشناسان بر مبنای این تحقیقات تعدادی مطالعات فراتحلیلی (meta-analytical) انجام دادهاند. در مطالعات فراتحلیلی، دادههای بدست آمده از آزمایشهای پراکنده، در یک مجموعه دادهٔ بزرگ با یکدیگر ترکیب میشوند. تعدادی از این تحلیلهای آماری در صفحاتی از نشریات اصلی ارائه شده و در زمان خود بحثها و جنجالهایی به راه انداختند. فراروانشناسی یک علم حاشیهای محسوب میشود(fringe science) میباشد، چرا که شامل تحقیقاتی میباشد که در مناسب مدلهای نظری استاندارد (standard theoretical models) قابل قبول برای جریان اصلی علم (mainstream science) نمیباشد. دانشمندانی نظیر ری هایمن (Ray Hyman) و جیمز الکوک در صدر منتقدان فراروانشناسی هم از لحاظ روش شناحتی فراروانشناسان و هم از لحاظ نتایج بدست آمده توسط فراروانشناسان قرار دارند. همچنین بسیاری از دانشمندان صاحب نام نیز که به محققان شکاک معروفند نشان دادهاند که نقصهای روش شناختی بسیار بهتر از توضیحهای ناهنجار پیشنهاد شده توسط فراروانشناسان میتواند دلیل بدست آمدن آندسته از نتایج به ظاهر موفقیت آمیز فراروانشناسان را توضیح دهد. همچنین برخی منتقدان عنوان کردهاند که فراروانشناسی از خط علم به سمت شبه علم (pseudosienc)متمایل شدهاست. تا این زمان، هنوز هیچ مدرکی که وجود پدیدههایی ماوراء الطبیعه را اثبات کند توسط بنیادهای معتبر علمی (scientific community) پذیرفته نشدهاست.
مهم ترین روش های فرا روان شناسی را می توان به چهار دسته تقسیم کرد
۱: روش های شرق دور
یوگا
ذن
مدیتیشن
۲:روشهای غربی
هیپنوتیزم و خود هیپنوتیزم
مانیه تیزم
انرژی درمانی
۳: روشهای دینی
عرفان
تصوف
مکاشفه و شهود باطنی
۴: روشهای دیگر پراکنده در سایر نقاط جهان
عرفان سرخپوستی
۱: یوگا
یوگا ورزشی جسمی و روانی(فکری) میباشد که در شبه قارهٔ هند و توسط هندوها بوجود آمدهاست.[نیازمند منبع] ریشه یابی دقیق این ورزش که توسط چه شخصی و دقیقآ چگونه بوجود آمده کمابیش ناممکن است چرا که تاریخ شکل گیری یوگا به سالهای بسیار دور برمی گردد.
پیرامون واژه Yoga در اصل از واژهٔ «یوج»(Yuj) در زبان سانسکریت که به معنی یکپارچه سازی و یگانگی آمدهاست. واژهٔ «یوج» با واژگان «یک» و «یگانه» در فارسی خویشاوند است. برخی نیز باور دارند که Yoga از واژهٔ پارسی «یوغ» گرفته شدهاست.
شناسه و تعریف یوگا از طرفی به معنای «کنترل کردن» آمدهاست و در آن صورت یوگا را میتوان علم کنترل امواج فکر و علم مهار قوای ذهن به منظور تسلطی همه جانبه بر توان بالقوه خود دانست. در این صورت به «روش» این دانش که همانا کنترل قوای تن و فکر است تأکید میشود. با توجه به چنین درکی، یوگا، در کتاب شاندیلیوپانیشاد (Shandilyopanishad)، این گونه تعریف شدهاست: «یوگا عبارت از کنترل امواج ذهنی است.» از طرف دیگر میتوان یوگا را به معنای نظاره کردن و دیدن، در نظر گرفت که در نتیجه یوگا علم نظاره خود و خودشناسی است. بدین ترتیب غایت این دانش آشکار میشود. یعنی واقع شدن در طبیعت اصیل خویش و شکافتن تمامی حجابهای نفسانی. بر همین اساس در باگاواد گیتا (Bhagavad gita) اوج یوگا، رویت ذات درونی از طریق ذهن پاک و خالص شده توصیف شدهاست، و سرانجام یوگا را به معنی «وصل و یکی شدن» نیز ترجمه کردهاند که در آن صورت غرض از انجام تمرینات یوگا آشکار و هویدا میشود. به این معنا، یوگا عبارت است از عملکرد هماهنگ قوای فردی و اتحاد قوای ذهنی (Chitta shakti) با قوای حیاتی تن و حواس (Prana shakti) که منجر به تلخیص انرژی، توسعه آگاهی و در نهایت اتحاد با آگاهی متعال خواهد شد. بنابر این تصور، در رودرایا مالاتانترا (Rudrayamatantra) گفته شده : «یک یوگی، فقط در اتحاد با آگاهی متعال، به تجربه یوگا نایل میگردد.» بدین ترتیب هر کدام از معانی واژه یوگا، قسمتی از این معرفت عمیق باطنی را آشکار میسازد و اختلاف ذاتی در میان آنها دیده نمیشود. یک واژه سانسکریت است .
طبقه بندی راه عملی یوگا هشت مرحلهاست:
۱. یاما (Yama)
۲. نیاما (Nyama)
۳. آسانا (Asana )
۴. پرانایاما (Pranayama)
۵. پراتیاهارا (Pratyahara)
۶. دارانا (Dharana)
۷. دیانا (Dhyana)
۸. سامادی (Samadhi)
از فواید یوگا میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
تقویت در دقت و تمرکز
تقویت تفکر و روشن بینی و امیدواری
تقویت قدرت تخیل و خلاقیت
تقویت اعتماد به نفس و مثبت گرایی
تقویت قالبیت هماهنگی ذهنی با فیزیکی بدن (کنترل بهتر بدنی)
تقویت اعتقاد (اعتقاد به خالق هستی با برانگیختن قدرت اندیشه و آرامش)
[ویرایش] حرکات و حالتهاتمرینات اصلی (وضعیتهای) یوگا که به آنها آسانا نیز گفته میشود، تمرینات کششی بی خطری هستند
۲: مدیتیشن و مراقبه
مدیتیشن چیست و چگونه مدیتیشن کنیم
مدیتیشن از بی ذهنی است.حالتی است از آگاهی بی اندازه خالص.در حالت عادی آگاهی مملو از زباله است,درست مانند آینه ای که با غبار پوشیده شده باشد.ذهن همواره پر است از هیاهوی افکار در حال گذر, آرزوها,خاطره ها,هیجان ها همگی در حال عبور هستند,واقعاً که یک هیاهوی دائمی در ذهن وجود دارد.
حتی در زمانی که شما در خواب هستید مغز در حال فعالیت است,به همین دلیل است که شما خواب می بینید.ذهن هنوز در حال فکر کردن است.هنوز اسیر نگرانی ها و دل مشغولی هاست. در حال آماده شدن برای فرداست.یک آمادگی پنهانی و مخفیانه برای فردا در حال رخ دادن است.
همء چیزی که به آن احتیاج داریم این است که یک بار دیگر آن فضا را بدست آوریم.شما قبلاً هم آنرا تجربه کرده بودید به همین دلیل هنگامی که برای اولین بار با مدیتیشن آشنا می شوید شگفت زده خواهید شد چون احساس عجیبی در وجودتان برانگیخته می شود.گویی که قبلاً هم آنرا می شناختید,تنها آنرا فراموش کرده بودید, ولی اگر بتوانید مجدداً آنرا بیابید متعلق به شما خواهد شد.
. در مدیتیشنهای پزشکی از دسته ای حرکات ویژه استفاده می کنند
که شامل خواص منحصر به فرد زیر است:
۱-تنفس های مخصوص
۲- حـرکات و ژست های ویژه که دست ها و انگشتان باید
وضعیت مشخصی داشته باشند.
۳- سرودهای مخصوصی که از صداهایی واضح و ارتعاشی
تشکیل شده است.
۴- تمرکز فکری
این خصوصیات متفاوت فکر و جسم فرد را کاملاً درگیر می کند. مجموعه کامل این خصوصیات با همکاری همدیگر بر فرد تاثیر می گذارند و بسیار با مدیتیشن های معمولی که فقط برای آسوده کردن و استراحت فکر هستند متفاوت است.
مراقبه
.مُراقِبِه به طور کلی فنون تسلط بر ذهن است.به گفته معتقدان این روش، هدف مراقبه تربیت و کنترل ذهن توسط تکنیکهای دروننگرانه برای رسیدن به شادی آگاهی و آرامشی عمیق و طولانی و غیر وابسته به غیر است.
بسیاری از آیینهای درون انگارانه و برخی از دینهای بزرگ به خصوص ادیان شرقی نظیر هندوئیسم و بوداگرایی آیینهای مراقبه را نیز در بر میگیرند. اکثر روشهای محبوب مراقبه ریشهٔ شرقی دارند. از روشهای معروف مراقبه شرقی مراقبه متعال (تی. ام.)، ذاذن و مراقبه ویپآسانا است.
در فارسی مراقبه را«ژرفنگری»، «درونپویی»، «خودپژوهی»، یا «مدیتِیشِن» هم گفتهاند. مراقبه از کلمه عربی مراقبه گرفته شدهاست. این کلمه در فارسی به صورت مراقبت نیز نوشته و خوانده میشود که معنی دیگری دارد.
۳: ذن
ذن شکلی از آیین بودایی مهایانه است که تاکید فراوانی بر تفکر لحظه به لحظه و ژرف نگری به ماهیت اشیا به وسیله تجربه مستقیم دارد. این مکتب معمولاً تعالیم خود را به صورتهایی تناقضآمیز و فرامنطقی بیان میدارد.
ذن را میتوان مراقبهای ( مدتیشنی ) ناظر بر چهار لایه شرح داد:
۱٫لایه نخست شاهد بودن بر محیط اطراف شامل صداها، بوها، نورها واحساس سرما وگرما است
۲٫لایه دوم ناظر بودن بر ذهن است. به این معنی که افکار واندیشهها ستیز نکنیم، از آنها نگریزیم، آنهارا نام گذاری نکنیم (زشت/زیبا) و به خاطر خجالت یا احساس گناه از افکار، آنها را انکار نکنیم.
۳٫لایه سوم جسم است که بر تک تک نقاط بدن و وانهادگی و آرامش آنها ناظر باشیم
۴٫لایه چهارم تنفس است که طی آن ریتم وآهنگ طبیعی تنفس را شاهد خواهیم بود
ذن ، یک رهایی کامل را هدف می گیرد . در ذن ، ذهن کاملاً رها از تکلف و حتی رها از مفهوم رهایی است و عمیق ترین شکل غیر منطقی ( فرا منطقی ) در روشهای روان شناسی است .
در ذن ، انسان ، جزئی از عمل می شود نه عمل کننده
۴: هیپنوتیزم
هیپنوتیزم شاخهای از علم روانشناسی است که در آن به وسیلهٔ تلقین، شخص از حالت هوشیاری خارج میشود و تحت تسلط شخص هیپنوتیزور در میآید. هیپنوتیزم یا به طور دقیقتر هیپنوز موجب تسلط دیگری بر فرد نمی شود بلکه دیگری با ضمیر ناخودآگاه آدمی به مکالمه و القای تلقینات می پردازد. همهٔ هیپنوزها نحوی خودهیپنوتیزم است و هیپنوتیزور خارجی فقط مامای هیپنوز از درون انسان استو آن را می زایاند.همه مکاتب و عرفا به نحوی با هیپنوز درگیر بوده اند . ضمیر ناخودآگاه تنها یک تئوریست که توضیح حقایق روی آن سوار می شود.هیپنوتیزور نمی تواند هرآنچه دوست داشت به سوژه تلقین کند. هیپنوتیزم یک امر خارق العاده نیست.و کارایی عجیب و غریب ندارد. اگر هم اثار غریبی داشته باشد در عدهٔ کمی دارد و خیلی قابل تکرار و تایید نیست لذا از منظر علم رسمی پاره ای غرایب مشاهده شده در هیپنوز قابل اعتبار و برداشت کلی نیستند. ( مبحث شستشوی مغزی البته در این وادی مطرح است ولی میزان پایداری این کارها باید بیشتر ارزیابی شود.)هیپنوز خواب نیست. امواج مغزی در این حالت با امواج مغزی حالت خواب در بسیاری موارد فرق می کند. از یک منظر هیپنوز با تلقین معمولی هم فرق دارد چرا که مناطقی که بر اثر تلقین تحریک میشود با مناطق تحریک شده هنگام هیپنوز متفاوت است. در طی این فرآیند، شخص هیپنوتیزور قادر است هر آنچه در نظر دارد به شخص هیپنوتیزم شده القا کند زیرا در این حالت تلقینات هیپنوتیزور بجای حواس بدن عمل میکند و ضمیر ناخودآگاه انسان را تحت کنترل خویش قرار میدهد
روشهای هیپنوتیزم به دو صورت خودهیپنوتیزم و دگرهیپنوتیزم قابل اجرا است. از فواید هیپنوتیزم میتوان درمان بسیاری از ناراحتیهای روانی را نام برد. بهخصوص در هنگام خودهیپنوتیزم، که شخص میتواند بهوسیلهٔ تلقین، تغییرات مثبتی را در کردار و روحیات خود پدید آورد. البته خود هیپنوتیزم دارای خطراتی هم هست؛ به این صورت که اگر بدون آگاهی و اطلاعات کافی و با روشهای نادرست انجام پذیرد، میتواند اثرات بسیار مخربی بر روی روان انسان به دنبال داشته باشد هیپنوز معمولاً خطرناک نیست. برخی میگویند در نارسایی مزمن قلبی انجام نگیردو در برخی موارد مثل افراد با شخصیت مرزی یا بردرلاین و اسکیزوفرن و نیز وسواسی گفته میشود صورت نگیرد به دلایل مختلف. استفاده ار هیپنوز برای سرگرمی هم به عقیده هیپنوتراپیستها کنترا ایندیکه یا ممنوع است.و کلاً هیپنوتیزم نمایشی را جایز نمی دانند.
سه فاکتور مهم در هیپنوتیزم عبارتند از تمرکز فوق العاده فکر، انفکاک و تجزیه (جدا شدن ذهنی از محیط پیرامون)، تلقین (چرا که اساس هیپنوتیزم تلقین به نفس است).
میتوان گفت هیپنوتیزم = تمرکز + اعتقاد + انتظار + تصور + ارتباط
برای انجام موفقیت آمیز دیگر هیپنوتیزم باید هفت گام زیر به صورت متوالی و دقیق اجرا گردد:
۱- مناظره اولیه، بهتر آماده کردن ذهن بیمار
۲- pretalk – انجام آزمونهای هیپنوتیزم از تکنیکهای عمیق سازی
مثل آزمون چشک اشپیگل (بزودی مقاله ای کامل در این مورد در بخش مقالات سایت کابوک قرار خواهم داد – آزاد)
۳- کانونی کردن توجه (تمرکز ذهن)
۴- القای خواب هیپنوتیزم
۵- استفاده از تکنیکهای عمیق سازی
۶- تسهیل پاسخهای ناخودآگاه
۷- تصدیق خلسه، ارائه تلقینهای بعد از هیپنوتیزم و خروج از خلسه[۲].
۵: مانیه تیزم
اما مانیه تیزور به قدری از انرژی درونی بالا برخوردار است که با اتکا به همان نیرو کار خود را انجام میدهد.
هیپنوتیزم را میتوانی خودت بر روی خودت انجام بدی اما مانیه تیزم را بر روی دیگران میشه انجام داد
مانیه تیزم به قدرت مانیه تیزم کننده ربط داره
مانیه تیزم قدرتی از بیرون است که وارد بدن میشه
نیروی مانیهتیزم یکی از قوای طبیعت محسوب میشود و در همه موجودات وجود دارد، اگر از این نیروی شریف که کائنات از آن پیروی میکنند و مطابق قوانین عمومی آن، کرات مختلف، مدار خود را سیر مینمایند، سوء استفاده شود، طبیعت دیر یا زود انتقام خود را خواهد گرفت، این نیرو باید در راه عمومی، اجتماعی، خیر و صلاح نوع بشر و تداوی روحی صرف شود.
. مانیهتیزم همان مغناطیس شخصی است که یک نوع جاذبه میباشد،
مانیهتیزم محتاج ریاضت است خوابهای مانیهتیزم مرتب و منظم بوده و یکی پس از دیگری سنگین میشود. مانیه تیزم دقت و حافظه را قوی کرده و به قوای معنوی انسان میافزاید. نیروی مانیه تیزم بهترین وسیله برای نگاهداری تعادل قوای جسمانی و روحانی است و به این علل است که مانیهتیزم را برتر از علم هیپنوتیزم میدانند و اکنون در بیشتر نقاط جهان علما و پزشکان این علم را یاد میگیرند.
مانیهتیزم دارای نیرویی طبیعی است که در انسان از چشم و نوک انگشتان خارج میگردد که حیوانات نیز دارای این نیرو میباشند و از آن استفاده میکنند.
یگانه مقصود از دانستن مانیهتیزم تداوی بیماریهای مختلف میباشد ولی نباید تصور کرد که مغناطیس چندان معالج کل بیماریها بوده و باید خط بطلان بر روی علم طب و اطبا کشید بلکه مانیهتیزم قادر است که غالب بیماریها را تضعیف نموده و برخی را نیز که بیماریهای روحی و عصبی دارند معالجه نماید.
۶: انرژیدرمانی
انرژیدرمانی یکی از شاخههای پنجگانهٔ پزشکی مکمل و جایگزین است که مرکز ملی پزشکی مکمل و جایگزین ایالات متحده آن را به رسمیت میشناسد روشهای گوناگون انرژیدرمانی در فلسفه، رویکرد و ریشهشان تفاوتهای زیادی با هم دارند. مرکز ملی پزشکی مکمل و جایگزین آمریکا انرژیدرمانی را به دو دستهٔ کلی تقسیم میکند. درمانهایی که بر اساس نوعی انرژی هستند که به طور علمی تأیید نشدهاند، و درمانهایی که برپایهٔ نوع شناختهشدهای از انرژی مانند انرژی الکترومغناطیسی هستند در آمریکا، برخی از دستگاههای مربوط به انرژیدرمانی به خاطر تبلیغات کلاهبردارانه غیرقانونی اعلام شدهاند.
مرکز ملی پزشکی مکمل و جایگزین ایالات متحده بین دو گونه از انرژیدرمانی فرق میگذارد: نوعی که برپایهٔ انرژیهای واقعی و شناختهشدهٔ فیزیکی است، و نوعی که برپایهٔ انرژیهایی با سرچشمهٔ ناشناخته است، مانند مفهوم چینی Qi و یا مفهوم هندی پرانا که به عنوان پزشکی سنتی آن کشورها به کار میرود. این انرژیهای ناشناخته هیچ تعریف روشن سنجشپذیر یا ابطالپذیری ندارند.
در دستهٔ اول (انرژیهای شناختهشده) مغناطیسدرمانی و نوردرمانی هستند، که به طور کلی به آنها الکترومغناطیسدرمانی میگویند. درمانهای پزشکی رایج که در آنها تابش الکترومغناطیسی به کار میرود (رادیودرمانی) به نام الکترومغناطیسدرمانی خوانده نمیشوند.
در دستهٔ دوم (انرژیهای ناشناخته) acupuncture و qi gong و Reiki و دیگر مفهومهای مربوط به Qi قرار میگیرند. همچنین مفهوم پرانا در پزشکی آیورودا و هومیوپاتی و تماس درمانی و درمان از راه دور.
۷: عرفان
عرفان از سوی عارفان راه رسیدن به خداوند عنوان شدهاست. و به عبارتی، احساس عمیق خداوند در درون خویش و تسلیم شدن به او و عشق ورزیدن به او با دل و جان دانستهاند.
عرفان در اصطلاح عبارت است از شناخت قلبی که از طریق کشف و شهود، نه بحث و استدلال حاصل میشود و آن را علم وجدانی هم میخوانند. کسی را که واجد مقام عرفان است عارف گویند.
درمانگر به طور کلی و فارغ از اندیشه های فلسفی خاص عرفانی و به طور عمومی ایمان و اندیشه های خاص کمال چویانه را در فرد تقویت می کند .
۸: تصوف
تصوف، عنوان قسم عمدهای از سلوک باطنی دینی در عالم اسلام است. ظاهراً واژه صوفی در قرن دوم، در برخی از سرزمینهای اسلامی، بخصوص در بین النهرین، متداول شد. کسانی که در قرن دوم صوفی خوانده میشدند، تشکیلات اجتماعی و مکتب و نظام فکری و عرفانی خاصی نداشتند؛ بهعبارت دیگر، تشکیلات خانقاهی و رابطه مرید و مرادی و آداب و رسوم خاص صوفیه، و همچنین نظام فکری و اعتقادی ای که جنبهنظری تصوف را تشکیل میدهد، در قرن دوم و حتی در ربع اول قرن سوم پدید نیامده بود.
سماع و شاعری
صوفیان در سماعبحثانگیزترین موضوع در تصوف، سماع است. جمع شدن صوفیان در یک محل (دویره یا خانقاه) و گوش فرادادن به آواز قوّال، که گاهی با ساز همراه میشده، از سنّتهای دیرپای تصوف است. برپاکردن مجالس سماع، که ظاهراً از قرن سوم آغاز شده، با پدید آمدن رابطه مریدان و پیر و حلقه زدن آنان بهدور او و شنیدن تعالیمش پیوند مستقیم داشته است. احتمالاً مجالس سماع صوفیان تقلیدی از مجالس طرب در دربارها و به نوعی، صورت دینی و مقدّس شدهاین مجالس بوده، چنانکه شیوه رفتار مریدان با شیخ نیز با ادب درباریان نسبت به شاه یا خلیفه بی ارتباط نبوده است. ظاهراً، نخستین مشایخی کهاین نوع مجالس را دایر کردند، بغدادیان بودند؛ جنید بغدادی و ابوبکر شبلی مجلس سماع تشکیل میدادند. در خراسان، ملامتیان نیشابور با سماع و رقص موافق نبودند، ولی در قرن چهارم صوفیان خراسان این رسم را پذیرفتند و در باره آداب و مسائل آن سخن گفتند. اکثر رسالههایی که بعداً در باره سماع صوفیان نوشته شده، به قلم ایرانیان بوده است. متشرعان و فقها همواره به مجالس سماع اعتراض و از آنها انتقاد میکرده اند و به همین جهت در بعضی از رسالههای سماع و رسالهها کوشش شده کهاین مجالس به لحاظ شرعی توجیه شوند. در ابتدا، در مجالس سماع قاریان با آواز خوش قرآن میخواندند و صوفیان سماع میکردند. سپس خواندن اشعار عربی و در مجالس ایرانی خواندن اشعار فارسی نیز باب شد. برخی از مشایخ نواختن دف و برخی دیگر علاوهبر آن، نی زدن را نیز مجاز میدانستند، ولی همهاینها از نظر علمای متشرع حرام بود. در قرن پنجم، رقصیدن و جامه دریدن نیز در مجالس سماع رسم شد که بعضی از صوفیان نیز نسبت به آن انتقاد داشتند. از دیگر رسومی که بعضی از علمای شرع و حتی برخی صوفیان به آن اعتراض میکردند، خواندن غزل یا ابیات عاشقانهای بود که در آنها از مطرب و میو خرابات و شاهد و ساقی و زلف و خدّ و خال معشوق سخن گفته شده بود؛ اشعاری که مضامین آنها غیردینی بود و سرایندگان آنها نیز معمولاً شاعران درباری بودند. هجویری خود از کسانی بود که خواندن این قبیل اشعار را حلال نمیدانست، ولی به رغم مخالفت او و سایر متشرعان، صوفیان (بخصوص در خراسان) از این اشعار استقبال میکردند.
۹: مکاشفه و شهود باطنی
مکاشفه حالتی است بین خواب و بیداری – نه آن که فقط قبل از خوابیدن باشد- و شخصی که مکاشفه برایش اتفاق می افتد چیزهایی را می بیند که مربوط به حواس ظاهری نیستند؛ بلکه به ادراکات روحی و معنوی او برمی گردند.
همان گونه که انسان وقتی خوابی می بیند، این دیدن و شنیدن در خواب، با چشم و گوش ظاهری نیست. فرقی که مکاشفه با خواب دارد این است که، شخص خواب، حواس ظاهری اش چیزی را درک نمی کنند؛ اما در مکاشفه، ضمن این که روح مشغول درک حقایق است، در همان زمان گوش ظاهری، صداهای اطراف را هم می شنود.
حال اگر روح با قدرت و تمرکز بیشتری عمل کند و در هنگام ادراک مطالب، چشم انسان نیز باز باشد این حالت را مشاهده می نامند.
این حالات غالباً نشان دهنده آن است که، شخص نسبت به چیزی که در مکاشفه یا مشاهده دیده است علاقه زیادی دارد و به خاطر انقطاع از دیگران و اطراف خود، چنین حالتی را به طور موقت یا دائم بدست آورده است
کشف و مکاشفه دو اصطلاح عرفانی است؛ قیصری میگوید: کشف در لغت رفع حجاب است و در اصطلاح عرفا به معنی اطلاع بر ماوراء حجاب از معانی غیبی و امور خفیه می باشد.
کشف یا معنوی است یا صوری، مراد از کشف صوری اموری است که در عالم مثال است و به دو طریق مشاهده یا شنیدن صور ارواح و انوار روحانیه مکاشف می گردد.
و کشف معنوی کشفی است که عبارت است از حقایق و عبارت است از ظهور معانی غیبی و حقایق عینی است.
خلاصه مکاشفه عبارت است از سیرکردن روح، به مطالعه در امور غیبی و به عبارت دیگر مکاشفه ظهور شیء است برای قلب به جهت غلبه ذکر و یا حصول امر عقلی است که به الهام و بدون فکر در حال بین خواب و بیداری، برای انسان رخ می دهد .
این حالت برای اولیاء الله بر اثر ریاضت و قرب به درگاه خداوند دست می دهد.
کشف و شهود به معنای برداشته شدن پرده از عالم غیب و القای مفاهیم و معنای الهی و غیبی بر قلب سالک است . در حقیقت بی واسطهء حس های ظاهری به حقایق دست یافتن ، کشف و شهود نامیده می شود. از این رو،کشف و شهود علمی حضوری است . لذا نتایج حاصل از آن نزد عرفا بر نتایج حاصل از براهین عقلی ترجیح دارد.البته باید توجه داشت که هر نوع کشفی ، صادقانه نیست و بسیاری اوقات با توهم و خیال درهم شده و اشتباه می گردند. در تصوف نوعاً فرو رفتن به ابتدای آرامش و دیدن رؤیاهای صادقه یا کشف و شهود است که درآن با انجام حراکات خاص و گفتن اذکار خاص و یک نوع اتحاد رتیمیک ، صوفی از عالم ظاهر خارج شده و به عالم باطن می رسد (این ادعایی است که آنها دارند)، در حالی که این نوع خلسه ، کاملاً فیزیکی است ؛ یعنی صوفی با قراردادن جسم و ذهن خویش ، در مدتی طولانی در معرض انواع ناآرامی ها، کم کم جسم و ذهن را از تعادل خارج کرده وقوای آن را رو به خاموشی می برد. بدن نیز دارای حالتی است که پس از قرار گرفتن در فشارهای خاص دچار می گردد و برای لحظاتی شعور خارج تحت تأثیر شعور باطن قرار می گیرد. در این لحظات انسان به خلسه رسیده و شعور باطن که هم مخزن توهمات و تخیلات و رویاهای گذشته و هم منبع اشراقات است ، فعال می شود. بدین صورت است که متصوفه در این حالت چیزهایی می بینند یا می شنوند که همهء آنها را نمی توان به حساب اشراق یا شهود گذاشت . عین همین مطلب در عرفان تبتی و پیروان طریقت یوگا وجود دارد، منتهی تخلیه ءشعور باطن در آن خیلی منظم تر و علمی تر است . با این حال آنان همهء آنچه را می بینند، کشف و شهود نمی دانند. بدین ترتیب ، هر نوع ادعایی در این زمینه را نباید جدّی تلقی کرد.
۱۰: عرفان سرخپوستی
سه خصیصهء عرفان سرخپوستی
الف: آکنده از مفاهیم روان شناختی و فرا روان شناختی است
ب: فاقد باورهای مذهبی متعارف است و آن بار فلسفی که مانع جهانی شدن است در این روش وجود ندارد .
ج: سبک و شیوه و نگارش آن ساده است .
عرفان کارلوس کاستاندا نمونه بارزی از جهانی شدن گرایش های ادیان و عرفان های طبیعت گراست که در بستر تعلیم های سرخ پوستانه متبلور شده است. هرچند کارلوس کاستاندا در چینش تعلیم های عرفانی خود، دارای نوآوری ها و ابتکارات منحصر به فردی است، ولی بررسی و کنکاش نظام عرفانی او، بدون در نظر گرفتن تعلیم های ادیان طبیعت گرا و عرفان های سرخ پوستی، کم فایده و حتی بی فایده است.
عرفان سرخ پوستی از انواع عرفان های طبیعت گرا یا ابتدایی است. بسیاری از موءلّفه های ادیان ابتدایی ، در این عرفان به وضوح یافت می شود. این عرفان دارای پیشینه ای قدیمی در حوزه ی قبایل سرخ پوست است. امّا مدّت زمانی است از مرز جغرافیایی سرخ پوستان عبور کرده، با اقبال برخی مواجه شده و بر سر زبان ها جاری گشته است. اکنون، عرفان سرخ پوستی، در بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیایی رواج یافته و طرفداران متعصّبی پیدا کرده است.
مروّج گونه ی معاصر عرفان سرخ پوستی، شخصی به نام «کارلوس کاستاندا» است. کارلوس کاستاندا، خود را شاگرد مرشدی به نام «دون خوان» معرفی می کند. حاصل رابطه ی استاد و شاگرد ایشان، به وجودآوردن تعلیم هایی است که در کتاب های گوناگون به طبع رسیده،
ممکن است آموزه های صحیح عرفانی در ظاهر با عقل ناسازگار باشد، امّا در مقدّمات خود، بر اصول استدلالی قائم است. از این رو،گزاره های صحیح عرفانی همواره می بایست بر پایه ی معارف عقلی- برهانی شکل گیرد.
خواننده می تواند کتاب های کارلوس کاستاندا را بخواند، لذّت ببرد و انتظار بیشتری نداشته باشد؛ زیرا آموزش های وی نه آن اندازه واقعی است که بتوان بر آن اعتماد کرد – همان طور که خود کاستاندا در مقدّمه ی کتاب هدیه ی عقاب اقرار می کند – و نه چندان با عقل سلیم و مقتضای درک شهودی هماهنگی دارد که بتوان سر سپرده ی آن شد. علاوه بر آن، به گفته ی دون خوان، پیمودن راه، نیاز به مرشد ساحر دارد؛ مرشدی که خود باید شاگرد خویش را پیدا کند و جستجوی شاگرد، پی استاد سودی ندارد؛ که به طور طبیعی این شرط برای ما دست نیافتنی است
در عرفان کارلوس کاستاندا، انسان بسان تعداد بی پایانی از میدان های انرژی است که همانند گوی درخشانی متجلّی می شود از این رو، انسان دارای دو نوع آگاهی است:
یک نوع مربوط به امور عالم مادّی و تفاسیر گوناگون از عالم دنیوی است، که در عرفان کاستاندا، غیر واقعی و بی ارزش شمرده می شود. به اعتقاد دون خوان، دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم برای شخص عادی بسیار واقعی و برای یک ساحرِ حقیقی، غیر واقعی است.
منابع:
۱: http://fa.wikipedia.orgیوگا
۲: fa.wikipedia.org/wiki/هیپنوتیزم
۳: http://tazkiye.mihanblog.com/post/35
۴: http://daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.php?page&SSOReturnPage=Check&Rand=0
۶: فرهنگ معارف اسلامی، ج ۳؛ کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج ۲، ص ۱۳۶۶
۷: http://www.pezeshk.us/?p=4063
۸: http://fa.wikipedia.org/wiki/
۹: fa.wikipedia.org/wiki/عرفان
۱۰: fa.wikipedia.org/wiki/تصوف
۱۱: http://fa.wikipedia.org/wiki/
۱۲: a.wikipedia.org/wiki/انرژیدرمانی –
۱۳: http://hawzah.ir/FA/MagArt.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=7110&MagazineArticleID=86444
۱۴: روان درمانی در گرایشات فرا روان شناختی و عرفانی
نوشته علی اکبر محمد زاده – ناشر مولف – چاپ اول ۱۳۷۱
۱۵: fa.wikipedia.org/wiki/ فرا روانشناسی
۱۶: http://www.cloob.com/answer/question/show/questionid/521